تمیز اما بیهوده...



یک برگ کاغذ مثل برف سفید بود گفت:«من پاک و سفید و تمیز آفریده شده ام و تا ابد هم همینطور خواهم ماند.من ترجیح می دهم که بسوزم و به خاکستری سفید تبدیل شوم،تا اینکه به سیاهی اجازه دهم به من نزدیک شود و مرا پر از لکه و تیرگی کند.»
شیشه مرکب حرف های کاغذ سفید را شنید و در دل سیاه اش براو خندید،اما جرات نکرد که به او نزدیک شود.
مداد های رنگی هم که حرف های کاغذ را شنیده بودند،هرگز به او نزدیک نشدند و به این ترتیب کاغذ سفید همانطور که میخواست سفیدوپاکیزه مثل برف باقی ماند.

اما پوچ و بیهوده و بی مصرف!


[ بازدید : 35 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 26 دی 1395 ] [ 11:14 ] [ شیطون بلا ]

[ ]

نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]